هدف وبلاگ


اینجا محلی است که همه زنان ایرانی میتوانند خاطرات خود را از زندگی مشترک با دیگران در میان بگذارند. اینجا تنها جایی برای درد ودل نیست بلکه جایی است برای آگاهی دادن . اغلب زنان ایرانی بواسطه فرهنگ حاکم بر جامعه در اوایل زندگی متوجه نیستند که چه بی عدالتی هایی در حقشان می شود. هدف از نگارش این خاطرات سیاه نمایی نیست. لحظه های خوش همیشه براحتی قابل دیدن هستند و حتی نیازی به بیان و تعریف ندارند .اما خاطرات تلخ درسهایی هستند برای انان که هنوز در اغاز راهند.هم مردان و هم زنان. تا بتوانند هوشیارانه جلوی حوادث ناگوارتر را همان ابتدا بگیرند.

شما هم میتوانید خاطرات خود را برای ما از طریق منوی تماس با من در بالا ارسال کنید . (در صورتیکه ادرس وبسایت یا ایمیل ندارید تنها چند حرف را درون قسمت مربوطه تایپ کنید) داستان شما پس از ویرایش برای جلوگیری از هرنوع خطا و تهمت زدن نابجا با تغییر اسامی و مکان ها منتشر میگردد.


[ بازدید : 48 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 16 تير 1396 ] [ 4:08 ] [ Zan ]

[ ]


انتقادهای سازنده ای کنند، اما هیچ گاه آنها را تحقیر نمی کنند. برخی از افراد به طور کلی نظر منفی نسبت به دیگران دارند چون:

– به دلیل کمبودهایی که احساس می کنند دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از سایرین جلوه بدهند تا به این طریق بر تزلزل شخصیتی خود غلبه کنند.

– قبلاً کسی آنها را آزرده ساخته و چون توانایی مقابله با آن را نداشتند، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع کند.

افرادی که به شدت شما را تحقیر می کنند با این کار فقط ناراحتی، عدم موفقیت، و بی هدفی خود را در زندگی به نمایش می گذارند و این مشکل آنهاست نه شما. دانستن این مطلب به شما کمک می کند که راحت تر بتوانید در کنار آنها به زندگی عادی خود ادامه دهید و حرف هایشان را نشنیده بگیرید. اگر بدانید که مشکل از طرف مقابل است نه شما، می توانید منطقی با مسائل برخورد کنید و از حرف ها و کنایه های آنها شما را آزرده نخواهد کرد.

شاید فردی که دارای چنین خصوصیاتی است یکی از نزدیکان شما باشد و برایتان سخت باشد که بخواهید از نظر عاطفی خودتان را از او جدا کنید. هیچ نیازی به این کار نیست، فقط سعی کنید در بحث هایی که او راه می اندازد، شرکت نکرده و خودتان را کنار بکشید. قصد او این است که کاری کند تا شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید. این وظیفه شماست که به آنها اجازه انجام چنین کاری را ندهیدمتخصصان می‌گویند که رفتار تحقیرآمیز زوج‌ها معمولا در کینه توزی کهنه ریشه دارد. بعضی افراد متاهل به‌دلیل اتفاقات تلخ گذشته مثل خیانت، نسبت به همسرشان کینه شدیدی پیدا می‌کنند و تحقیر دائم او را در زندگی ادامه می‌دهند. البته تحقیر کردن می‌تواند در برخی موارد هیچ علت مشخص و واضحی نداشته باشد. بنابراین اگر مشکلی با همسرتان دارید، باید بدانید که تحقیر کردن به هیچ وجه راه حل مناسبی برای مواجهه با این مشکل نیست.


[ بازدید : 51 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 18 تير 1396 ] [ 14:55 ] [ Zan ]

[ ]

لاس زدن شوهر من


ساغر:

شوهر من مغازه لباس فروشی داره.بالطبع خیلی با زنها سروکار داره. هیچوقت دوست نداره من پامو اونجا بزارم. اوایل خیلی بهانه های عجیب و غریب می اورد که من نرم در مغازه اش. ضمن اینکه خیلی خسیسه.معمولا سعی میکرد جنس که میاره من نبینم و همه را مستقیم میبرد مغازه. مبادا که من تقاضای چیزی کنم. یک دفعه که جنس هاش رسیده بود خونه من یک شلوار ارزون قیمت که فقط 9 تومن قیمت داشت برداشتم و گفتم میشه من اینو بردارم؟و شوهرم خیلی راحت گفت اول پولشو به قیمت فروش بزار بعد بردار. خیلی ناراحت شدم چون من خودم درامد داشتم و برای خرید همین جنسها پول زیادی بهش کمک کرده بودم. خیلی ناراحت شدم چون به اندازه 50 تا ازاون شلوارها من بهش پول داده بودم حالا حتی یکدونه اش را حاضر نبود به خودم بده. شلوار پرت کردم و رفتم. اونم حتی یک معذرت خواهی نکرد. کلی به خودم فحش دادم که من چقدر احمقم. بعدها فهمیدم حتی از چیزی که فکر میکردم هم احمقترم.

میگن خدا آدمو رسوا میکنه . یک شب به سرم زد برم در مغازه اش. بدون خبر رفتم. رسیدم اونجا دیدم شوهرم داره با یک دختری داخل مغازه حرف میزنه .حرف که نه بگو و بخند و شوخی. تا نگاهش به من افتاد دستپاچه شد و حالتش عوض شد خنده از روی لباش محو شد و به اون دختره یک چیزی گفت. دختره هم دستپاچه تر یک تکه لباس که دستش بودمچاله کرد و کرد توی پاکت پلاستیکی. رفتم داخل مغازه شوهرم نمیدونست چی بگه. منم بهشون خیره شده بودم. در کمال ناباوری دختره اومد از در مغازه خارج بشه یک روسری از روی رگال برداشت و رفت. من با تعجب گفتم یعنی چی؟الان این خانم روسری را بدون حساب کردن کجا برد؟شوهرم گفت مهم نیست شاگرد مغازه کناریه. بعدا میاد .گفتم یعنی همیشه میاد هرچی دلش خواست بدون اجازه برمیداره میره.؟همینطور که شوهرم سعی داشت موضوع را ماست مالی کنه صاحب ملک مغازه اومد اونجا و صداش کرد بیرون. من پشت ویترین ایستادم .و هنوز در بهت اتفاقی که افتاده بود قرار داشتم. که یک زن جوون با قیافه ای بسیار کثیف و ژولیده اومد تو. انگار ده سال بود حمام نرفته بود. لباسش پاره و موهاش همه دورش ریخته بود. تمام بدنش از پارگی لباسش دیده می شد .دقیقا شبیه زنهای خیابانی بود. اول فکر کردم برای گدایی اومده. ولی دیدم در کمال راحتی اومد جلو و دستشو کرد تو ویترین و چند قلم جنس برداشت و خیلی راحت میخواست بره.انگار که آدم دست کنه تو کابینت خونه خودش. گفتم کجا خانم . باید پولشو بدی. با خنده گفت حاج اقا هیچوقت از من پول نمیگیرن به من گفتن هرچی دلت میخواد ببر. عصبانی شدم جنسها را از دستش گرفتم و گفتم حاج اقا بیخود کردن. عصبانیت منو که دید فرار کرد.دیگه نزدیک بود سکته کنم. هنوز داشتم سعی میکردم بفهمم چی شده که چند تا خانم دیگه اومدن داخل. سلتمی کردن و شروع کردن توی لباسها گشتن. هر کدومی چندتا تکه برداشتن و بعد از گرفتن پاکت از من خیلی راحت در حال خارج شدن بودن که من گفتم ببخشید باید حساب کنید. یکی از اونها که مثلا سردسته شون بود برگشت و گفت ما بعدا حساب میکنیم حاج اقا خودشون با ما حساب دارن. گفتم ولی من شما را نمیشناسم. با خنده و لودگی گفتن وای نه حاج اقا ما رو میشناسن ما همیشه همینطوری جنس میبریم. من که دیگه در حال انفجار بودگفتم پس بزارین خودشون بیان. اونهام با دلخوری جنسها را گذاشتن و رفتن.

انگار یک سطل اب سرد ریختن روی سرم. وا رفته بودم. تازه فهمیدم چرا شوهرم همیشه ضرر میده و درامدی نداره. و چرا نمیزاره من بیام در مغازه. همه چیز یک طرف اون حرف شوهرم که حاضر نشد یک شلوار 9 تومنی را به من بده و از من پولشو میخواست مثل یک خنجر رفت توقلبم. دلم شکست اونم بد جور. شوهرم یک زن خیابونی بد قیافه و زشت را که احتمالا معتاد هم بود به من ترجیح میداد. حاضر بود بخاطر یک خنده و لاس زدن تمام جنسهایی که من توی پولش شریک بودم به اون زن ژولیده بده ولی یک شلوار بی ارزش را از من که همسرش بودم و براش دهها بار فداکاری کرده بودم دریغ کرده بود. این درد در عمق وجودم باقی موند. وقتی که برگشت همه چیزو تعریف کردم هیچ حرفی برای گفتن نداشت بهانه میاورد و میگفت دروغ میگن.

البته مدتی بود که بخاطر تنبلی زمزمه بستن مغازه و تغییر شغلو میکرد. منم که دیدم اون اینجا بحای کاسبی بساط خوشگذرونی راه انداخته و همه سرمایه زندگیمون را بابت لاس زدن با چندتا زن بی مقدار فاحشه میده فکر بستن مغازه را انداختم تو سرش و چنین بود که ترجیح دادم اصلا کار نکنه تا اینکه من اینطور تحقیر نشم. تا مدتها فکر میکردم شوهرم چقدر کثیفه. بدم میومد بهم دست بزنه.باورم نمیشد اون رفتارها فقط به لاس زدن ختم شده باشه. من حتی روم نمیشد در اینباره واضح حرف بزنم و فکر میکردم روش باز میشه ولی اون چطور تونسته بود چنین کاری بکنه؟

گاهی اوقات مردها با حرکات و رفتارهایی که بنظرشون خیلی عادی میاد تیشه به ریشه زندگی خونوادگیشون میزنن . غافل از اینکه زنها هرگز فراموش نمیکنند. حتی اگر بقیه عمرشون سعی کنند رفتار خوبی داشته باشند بذر شک و تردیدی که کاشتن زیر خاک باقی مونده و با کوچکترین حرکت اشتباه اونو ابیاری میکنند. مردان متوجه نیستند وقتی که با یک زن بدکاره رابطه ای برقرار میکنند در واقع همسر زیبا و عفیف خودشون را با اون مقایسه کردن و بهش امتیاز منفی دادن. خیانت در هر مقدار خیانته. مردان اغلب فکر میکنند لاس زدن و چشم چرانی خیانت محسوب نمیشه. در صورتیکه فرق نمیکنه. چون بهر حال دارن غریزه جنسیشون را ارضا میکنند. خیانت درجه بندی نداره. و در هر سطحی نشان دهنده عقده های روانی است. در اینجور مواقع مرد سعی داره عقده های روانی اش را تخلیه کنه که میتونه عقده جنسی ناشی از بی حرمتی جنسی که به مرد شده باشه یا عقده جنسی ناشی از کمبود محبت دوران کودکی باشه. یا حتی بی بندوباری که در والدین خودش دیده باشه. متاسفانه اینگونه مردان خوشبختی و زندگی خانوادگی ارزشمند و حیثیت و احترام خودشون و خوشبختی و شادی فرزندانشان را یکجا به بهای بسیار اندکی معامله می کنند.همه دارایی یک مرد احترام و اعتمادی است که همسرش به او دارد اما در یک معامله صد درصد باخت همه داراییش را به یک لحظه خوشگذرانی پوچ میبازد. اغلب این مردان وقتی مورد پرسش قرار میگیرند که این زن چه برتری نسبت به همسرت داشت هیچ پاسخی ندارند و خودشان هم نمیدانند چرا چنین کرده اند. و هرگز از چنین روابطی احساس رضایت و لذت هم نمیکنند. تمام مردانی که با اب وتاب داستان روابط خیانتکارانه خود را برای دوستانشان تعریف میکنند علاوه بر تمامی عقده های گفته شده بدبختی بزرگتری نیز دارند و انهم عقده حقارت است و تمامی داستانهایی که از لذت و خوشگذرانیشان تعریف میکنند دروغی بیش نیست. و تنها سعی دارند حقارت خودرا پنهان کنند. و در درون تنها احساس تنفر از خود است که برایشان میماند



موضوعات: خیانت ،چشم چرانی یا لاس زدن,
[ بازدید : 47 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 16 تير 1396 ] [ 3:54 ] [ Zan ]

[ ]

چشم چرانی


اول خاطره ای از مینا را در اینجا میگذارم بعد میریم سر اصل موضوع

مینا:چند ماهی از ازدواجمون گذشته بود . تعطیلات عید بود و اونروز خونه پدرو مادرم بودیم. دید و بازدید عید هم برقرار بود.ما هم با لباس نو نشسته بودیم و با لبخند پذیرایی میکردیم.یکی از فامیل خانم جوانی بود که شوهرش فوت کرده بود و چندتا بچه داشت.هنوز جوان بودو بر و رویی داشت. رفت و امدش خیلی محدود و به یک عید دیدنی با پدرو مادرم محدود می شد.از قضا اونروز برای عید دیدنی امد. شوهر من درست روبروش نشسته بود. من در حال رفت و امد و پذیرایی بودم ولی هر وقت وارد اتاق می شدم متوجه می شدم که خیلی ناراحته.توی دلم میگفتم طفلک حتما هنوز بخاطر شوهرش افسرده است. چند دقیقه ای مجالی شد و من برای استراحت کنار شوهرم روبروی اون خانم نشستم . رفتارهاش خیلی عجیب بود با ناراحتی و عصبانیت سعی میکرد خودشو بپوشونه. گاهی با یک دست یقه اش را می بست و با یک دست دیگه پاهاشو میپوشوند.و دوباره روسریش را جلو می کشید. هی وول میخورد و سعی میکرد طوری بنشینه که هیچ زاویه دیدی بهش باقی نمونه. خلاصه خیلی معذب بود فکر میکردم الان اگر یک بشکه گیر بیاره اونو میکشه روی سرش.وقتی یک مرد زنی را با نگاه شهوت الود نگاه میکنه اون زن خیلی زود متوجه میشه.انگار یک برق بدی تونگاهشه یا یک جور تشعشع سوزنده از چشماش ساطع میشه.این از اون چیزاییه که مردها نمیفهمن. مبهوت حرکات اون خانم بودم که نمیدونم چی شد برگشتم شوهرم را نگاه کردم. لبخند به لب به اون بیچاره خیره شده بود و با یک حالت بدی از روی شرارت و شیطنت بهش نگاه میکرد. اینجور مواقع خانمها معمولا اصطلاحات خاصی برای توصیف مطلب دارن.مثلا میگن طرف داشت با چشماش لباسهام را در می اورد .یا انگار نگاهش به زیر لباس من نفوذ میکرد. بقول معروف آب از لب و لوچه اش سرازیر شده بود. از دیدن این وضعیت به شدت ناراحت شده بودم. چشم چرانی در حضور جمع ،در مورد یکی از اعضا فامیل اونم جایی که من حضور دارم. آخه شوهر من تو این زن چی دیده بود که حاضر شده بود خودشو اینطوری بی آبرو بکنه و منو تحقیر.

خلاصه اون بنده خدا در اولین فرصت فرار کرد و حتی یک خداحافظی درست هم نکرد. هنوز خیلی جوان و بی تجربه بودم و سعی می کردم همه چیزو توجیه کنم.با جملاتی مثل شاید من اشتباه میکنم یا بنظرم رسیده....از طرفی چون اخلاق شوهرم دستم اومده بود که اگر کوچکترین اعتراضی بهش بشه یا من از رفتاری اظهار ناراحتی کنم،نه تنها نمیپذیره بلکه کلی حرف بد بهم میزنه و تا یک ماه قهر می کنه.چون ایام عید بود هیچی نگفتم و زیر سبیلی رد دادم. اما ماجرا به اینجا تموم نشد.....



موضوعات: خیانت ،چشم چرانی یا لاس زدن,
[ بازدید : 53 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 14 تير 1396 ] [ 8:39 ] [ Zan ]

[ ]

ارزوی یک گردش دو نفره


خاطره ای از مینا

یکی از چیزایی که همیشه دوست داشتم و حالا دیگه برام عقده شده این بود که دم غروب وقتی که هوا گرگ و میشه باهمسرم برم بیرون. بریم قدم بزنیم یا بریم پارک یا خرید.ولی در هر دوره ای به یک دلیل نمیشد. اوایل که توی یک شهر کوچک بودیم اصلا تا زمانی که هوا روشن بود با من بیرون نمیرفت فقط وقتی تاریک می شد اونم تو خیابونای خلوت و فرعی.تا یکسال منو به هیچ مرکز خریدی نبرد. یکبار بهم گفت تو این شهر خیلی بد میدونن مردی با زنش تو خیابون کنار هم راه برن. من واقعا اوایل فکر میکردم وارد یک کشور عقب افتاده افریقایی شدم. بعدها کم کم دیدم نه مردها با همسرانشون بیرون میرن خرید میکنن پارک میرن.حتی بومی ها .حتی خانمها تنها بیرون میرن. وقتی که تلفن های ناشناس شروع شد و یک صدای زنونه را می شنیدم که حرفهای خیلی رکیک میزنه و روابط جنسی که داشته را شرح میده فهمیدم حضرت اقا اینجا قبل از من خیلی دسته گل آب داده و الان دلش نمیخواد کسی منو باهاش ببینه. اونجا بود که متوجه شدم چرا روز اولی که میخواست بره بیرون حلقه اشو در اورد و گفت اینجا اگر کسی حلقه بپوشه بهش میخندن. بماند ....اون موقع ها خیلی به این اعتقاد داشتم که هرکس قبل از ازدواج هرکار کرده به خودش مربوطه.البته این را هم خود اقا یاد من داده بود. اما حالا معتقدم که کارهایی که ادمها در هر دوره از زندگیشون میکنن نشان دهنده طرز فکر و شخصیتشون هست. مردی که در دوران تجرد با هر زنی میخوابه برای خودش ارزش قائل نیست و به پاکی معتقد نیست. چنین ادمی نمیتونه غرایض جنسی اش را کنترل کنه. چند تا اتفاق کوچک قابل چشم پوشیه ولی در این حد که از هیچ زنی نتونی بگذری بی بند و باریه.

بله سالها گذشت و ما از اون شهر نجات پیدا کردیم اما در یک شهر بزرگ هم یک گردش خونوادگی در یک عصر قشنگ نصیبمون نشد. چون هیچوقت آقا را زودتر از ساعت 9 یا 10 نمی دیدیم.هر از چند گاهی که ناراحت میشدم و اعتراض میکردم یک گردش کوتاه اخر شب وقتی همه مغازه ها تعطیل شده بودن نصیبم می شد. اونم با ماشین. هیچوقت لذت پیاده روی در یک عصر زیبا نصیبم نشد.

چند باری که بالاجبار با هم تو خیابون همراه شده بودیم که اونم اغلب برای یک کار واجب بود متوجه شدم سعی میکنه کنارم راه نیاد وهمیشه پشت سرم یرار میگیره. در پاسخ تذکر من بهانه های مختلفی می اورد مثلا جا نیست یا من پشت سرت میام مواظبت باشم. درد آورتر این بود که متوجه شدم وقتی با من راه میره بصورت زننده و بدی به زنها و دخترایی که از کنارمون رد میشن نگاه میکنه. حتی روزهای اولی که ازدواج کرده بودیم یکبار متوجه شدم همینطور که پشت سر من میاد به یک دختری با چشم و ابرو اشاره میکنه. خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم هیچی نگفت و سرشو انداخت پایین. این اواخر مطلب جالبی خوندم در مورد اینکه چشم چرانی یک بیماری روانیه.و فرد برای پاسخگویی به عقده های جنسی اش اینکارو می کنه . من نمیگم برجسته ترین روانشناسهای دنیا میگن.بعدها یک داستان خنده دار و البته خیلی درد آور براتون درمورد چشم چرونی میگم.

حالا نتیجه :هیچوقت هیچ رفتاری را بی اهمیت نگیرید. جلوی هر کاری را همون ابتدا باید گرفت. رفتارهای هر فرد قبل از ازدواج نشان دهنده نگرش و شخصیتش است. هرگز رفتارهای غیر طبیعی را توجیه نکنید.



موضوعات: گردش و تفریح,
[ بازدید : 56 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 14 تير 1396 ] [ 0:45 ] [ Zan ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]